دیدار فعالان انقلابی فضای مجازی با خانواده شهید امر به معروف، علی خلیلی

ساعت ١۵٠٠ مورخه 30 آبان 1393 به همراه دوستان فعال انقلابی در فاضی مجازی برای روایتگری شهدا، به منزل شهید علی خلیلی، شهید امر به معروف و نهی از منکر رفتیم، مادر شهید را که دیدم بغض ناخواسته‌ای رو احساس کردم، ایشون کنار تخت شهید نشست و از فرزندش می‌گفت و منم همونجا شروع به تایپ حرف‌های ایشون تو تلفن همراهم کردم: «علی بچه اول من هست، متولد نه آبان هفتاد و یک بودن، زمان جراحت منجر به شهادت هیجده سال داشتن و بیست و یک سالگی شهید شدن.اولین خصوصیت اخلاقیش این بود که خیلی دوست داشت پدر و مادر ازش راضی باشن، این خصوصیت رو به اوج رسونده بودن و مربوط به قبل حوزه رفتنشون است، غیر ممکن بود بهش میگفتم پفک برات ضرر داره از دست کسی بگیره و بخوره، از کوچیکی خیلی بی توقع بود، تا حدی که من می‌گم مال این دنیا نبود، دوران ابتدایی را در نارمک خیابان مرجان بودن، مدیر مذهبی خیلی خوبی تو مدرسشون داشتن. تو مراسم مذهبی مدرسه و مسجد فاطمه زهرا(س) نارمک خیلی فعال بود. علی سمت خوبی ها بیشتر می رفت تا بدی، انگار ذاتی بود. راهنمایی به مدرسه امام خمینی(ره) هفت حوض رفتند. از حاج آقا اکرمی مسجد حضرت فاطمه(س)، یاد گرفت که شاگرداش رو خودش به منزل برسونه، چون ایشون این کار رو انجام می‌داد و علی رو می‌رسوند. دبیرستان رشته ریاضی فیزیک خوند و از سال دوم قصد داشت وارد حوزه بشه و از سوم دبیرستان هم شروع به مطالعه غیررسمی دروس حوزوی کرد. بعد در حوزه ازگل امتحان دادن و با نمره بالایی قبول شدن و زیر نظر حاج آقا صدیقی تحصیل کردند.

 

حاج آقا قاسمی فر، از دوستان شهید خلیلی ادامه دادند که، یک نباتی دعاخوانده شده از حاج آقا نخودکی اصفهانی(ره) رسیده بود، دادیم علی آقا خوردن ولی اثر نکرد. از حاج آقا صدیقی علت رو پرسیدیم، گفت باید ببینید تقدیرشان چیست، دیدیم که آماده شهادت بودند. مسأله ما توکشور این هست که خیلی ها نمی‌خواهند در کشور امربه معروف و نهی از منکر شود. در جلد نه صحیفه آمده که امام دستور تشکیل وزارت امربه معروف را دادند ولی دولت موقت و عده ای از شورای انقلاب با تشکیل آن مخالفت کردند. در قضیه امر به معروفی که شهرداری انجام داد تا محل کار زن و مرد را جدا کنند، کسانی که مدعی خط امام (ره) بودند، چقدر هوچی‌گری کردند!

 

 مادر شهید ادامه دادند: علی از آسمان آمده بود، زمینی نبود، علی بچه هیأتی، مسجدی و حوزوی بود و شاید از اساتیدش جلو تر رفته بود، به من یاد داد هیچ توقعی از کسی نداشته باشم. سال نود که این اتفاق برای علی افتاد، وقتی از بیمارستان بیرون اومد، ده سال روحاً بزرگ شده بود. وقتی از بیمارستان مرخص شدند به من گفت شما مقصر بودی من شهید نشدم، از بس که دعا کردی خدا من رو نبرد!

 

دوست دیگه‌ی شهید حاج آقا جمشیدی ادامه دادند که: سال ٨٨ کانونی در نارمک برای کار هیأتی تأسیس شد و در آنجا با علی آقا آشنا شدیم. اون شب، تو هیأت دو، سه تا بچه بودن که بعد هیأت ایشان بردن تا خاک سفید برسوننشون، تو راه دیده بود یک پراید و یک موتوری پنج نفری راه یک ماتیز را بستن و سراغ دوتا خانوم رفته بودن تا بزور سوارشون کنن، غیرت ایشون اجازه نداد و مداخله کرد، بچه‌ها رو کتک زده بودن و ایشون رو هم از پشت با چاقو زده بودنش، شهید خلیلی هم در حالی که روی شاهرگش که خون فواره می زد رو گرفته بود یک یا امام رضا(ع) گفت و افتاد زمین، اینها همش 20 ثانیه بیشتر نشده بود. دوازده و ربع شب بود که بردنش بیمارستان تهرانپارس که گفتن به جای مجهزتری باید بره، تا صبح طول کشید با بیست و پنج تا بیمارستان تماس گرفیتم تا پذیرش بگریم، می‌گفتن نمی‌خوایم آمار کشته‌هامون بالابره!؟ بالاخره بیمارستانی تو سعادت آباد به ازای دریافت پنج میلیون تومان پول بستریش کردند. بعد از بهبودی نسبی با شهید خلیلی رفتیم کربلا، پیاده روی اربعین، می‌گفیتم بگذار کولت کنیم، کمکت کنیم، می‌گفت نه اجرش رو حضرت زهرا(س) می‌ده، از اجرش کم نکنید. اونجا خواب حضرت امام حسین(ع) رو دیده بودند که به ایشان گفتند چرا منو نمی‌برید؟ گفتند، مادرت شما رو به ما سپرده، بعد از برگشتن و دیدن مادرش از ایشان گله کرد که چرا نمی گذاری ما رو ببرن، چله زیارت عاشورا گرفته بود و روضه حضرت فاطمه(س) خواند و نزدیک فاطمیه رفت و سالگردش با شهادت حضرت زهرا(س) مصادف شد. دغدغش خرج کردن برای بچه ها بود تا هیأتی بشن، مسجدی بشن. خیلی شیطون و خوشمزه بود و از گشتن با علی لذت می بردیم. علی میگه من امر به معروف و نهی از منکر نکردم، از ناموس دفاع کردم. به کار فرهنگی رو بچه‌ها اعتقاد داشت تا بچه که بزرگ شد نیازی به امربه معروف و نهی از منکر نداشته باشه.

 مهدی پناهی دوست دیگه شهید ادامه داد که: از دوستان دبیرستان و مسجدی علی آقا هستم. شهدا در باطن ماورایی بودند ولی عین ماها بودند. جوانان بسیاری مثل ایشان داریم. ادب ایشان مثال زدنی و زبان زد بود. احترام به پدرومادرش مثال زدنی بود. خدا علی رو به عنوان ذخیره نگهداشت. چون بعد از ماجرای ایشان امر به معروف زنده شد. علی خلیلی تو این دو سال علی خلیلی شد. نماز این دو سالش با قبل متفاوت شد. هرچی گرفت از امام رضا(ع) گرفت. امسال سال فرهنگ است و متاسفانه حرکتی در این خصوص ندیده ایم،  این قانونی هم که تصویب شد باید اجرایی بشود. هشت ماه بعد از شهادتش بنیاد شهید شهادتش را پذیرفت. هزینه صدو بیست میلیونی درمان به خانواده ایشان تحمیل شد ولی بجز خانم دستجردی در دوره آقای احمدی نژاد کسی کمکی به این خانواده حتی بعد شهادت نکرد.  

 مادر این شهید بزرگوار در آخرین سخنش نگاهی به من که می‌نوشتم کرد و گفت: از قوه قضاییه خواستم که برای سلاح سرد هم مثل سلاح گرم قانونی وضع کنن، تا براحتی چاقو توی جیبشون حمل نکنند و جوونای مردم رو به راحتی نکشن.

 بله مادر این شهید بزرگوار یک دغدغه داشت و آنهم امر به معروفی، قانونی، برای حفظ جان جوانان شیعه دیگری که ممکن است مانند علی خلیلی، مورد حمله اراذل واقع شوند.

 جلسه با سخنان جانبازانی که همراه گروه بودند، دکتر جورابلو، استاد دانشگاه و مجری تلویزیون و خانم صامتی مجری دیگر تلویزیون و بااهدای تابلوی یادبودی پایان یافت.

 

در این دیدار عهد کردیم مفاهیمی چون «شهادت» و «امر به معروف و نهی از منکر» را در کرسی‌های نظریه پردازی دانشگاهی که مغفول مانده نهادینه کنیم و مطالبه گر آن از دولت باشیم.


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 2 آذر 1393برچسب:امر به معروف + علی خلیلی + کاوشگر روز, ] [ 8:23 ] [ رضا ملک زاده ]
[ ]